نیمهی اول ماه ربیع الاول ۱۴۲۸هـجری قمری، مصادف است با نیمهی اول اولین ماه از سال ۱۳۸۶ هجری شمسی که دربردارندهی دو رخداد مهم تاریخی؛ یعنی ولادت با سعادت پیامبر اکرم (ص) و هجرت آن بزرگوارهمراه با اصحاب گرانقدرش از مکه به مدینه میباشد.
در رابطه با ولادت پیامبر اکرم (ص) شاهد برگزاری برنامههای متفاوت از سوی مسلمانان در اقصی نقاط جهان، از مراسمات گرفتــه تا سرودن اشعار و مولودنامه خوانی و شیرینی خوردن و اطعام دیگران و چه بسا در این امر افراط نموده و دچار بدعت نیز گشــــته و روز ولادت ایشان راجشن میلاد نام نهادهاند؛ در حالی که نیک میدانیم اعیاد دینی دو تا بیشتر نیستند: عید قربان و عید فطر.
البته ناگفته پیداست که نمیتوان هرگونه مراسم و بزرگداشتی را هم عید تلقی نمود؛ لذا اگر کسی یا جمعی به مناسبتی غیر از دو عید فوق الذکر، به نیت یادآوری تاریخ و پند و موعظه گرفتن از آن، مراسمی – ونه عیدی – را بر پا مینما یند، نباید به بدعت و نو آوری در دین متهَم گردند؛ زیرا تهمت ناروا به دیگران زدن نیز دست کمی از ارتکاب برخی از گناهان ندارد.
اما داعیان، خطیبان، سخنوران، شاعران وهنرمندان آنگونه که باید نسبت به موضوع دوم یعنی «هجرت» توجه آنچنانی مبذول نداشتهاند؛ این در حالی است که اهمیت هجرت کمتر از ولادت، معراج و سایر رخدادهای تاریخی نیست. همین موضوع مرا واداشت که قلم نارسای خویش را برداشته و در این رابطه مطالبی را تقدیم خوانندگان بزرگوار نمایم؛ باشد که اهل قلم در این وادی بیشتر قلم زنند وبه تکمیل یا نقد این مقاله همت ورزند.
این مقاله درپی آن است به سوألاتی از این قبیل جواب دهد که: هجرت در تشکیل تمدنها چه نقشی داشته است؟ اهمیت هجرت در چیست؟ چرا پیامبر دستور هجرت را صادر نمود؟ نتایج هجرت چه بود؟ وچرا هجرت پیامبر از مکه به مدینه مبدأ تاریخ اسلام واقع گردید؟
تمدنها همگی در پی مهاجرتها به وجود آمدهاند:
ما در طول تاریخ۲۷ تمدن شناخته شده داریم از جمله: تمدن آمریکای جدید، تمدن اروپای جدید،، یونان، روم، چین، هند، بین النهرین، سومر، آکاد، بابل وامثال اینها همگی درپی مهاجرت قومی از سرزمینی به سرزمین دیگری به وجود آمدهاند، یعنی قوم مهاجر در سرزمین جدید تمدن میساخت و متمدن میشد. مثلاً تمدن «بین النهرین» در پی کوچ مهاجران «آرامی» به قولی از عربستان و به قولی دیگر از نقاط شمالی به عراق فعلی به وجود آمد؛ مهاجران در آنجا تمدن عظیم آشوری وآکادی و بابلی و از همه بزرگتر تمدن سومری را تأسیس نمودند یا مثلاً آریا ییها از نواحی شرقی همراه با برخی از قبایل دیگر در قسمت غربی دریای خزر به هند کوچ کردند و تمدن بزرگ «هند»؛ یعنی فرهنگ، ادبیات؛ هنر و مذهب هند را به وجود آوردند. گروهی دیگر از این قبایل به خراسان آمده و تمدن «پارس» را بنا نهادند و گروهی دیگر به فارس آمدند و «هخامنشیان» و «ساسانیان» را ساختند، گروهی دیگر به نواحی آذربایجان وغرب ایران آمدند وتمدن عظیم «مانَاها» و «مادها» رابنا نهادند و گروهی دیگر به یونان کوچ کردندوتمدن «یونان» را تأسیس نمودندو عدهای دیگر به غرب رفتند وتمدن «روم» را ساختند همهی تمدنهای فوق الذکر را آریائیها بعد از کوچ خویش بنا نهادهاند. آخرین تمدن نیز که تمدن آمریکای جدید است به وسیلهی مهاجران اروپایی شکل گرفت.
حال سوأل برسر این است که آیا مهاجران شایستگی بنای تمدنها را داشتهاند یا اینکه سرزمینهایی که مهاجران بدانها روی آوردهاند، مستعد رشد بودند وزمینهی تأسیس تمدنها را داشتهاند؟
دکتر علی شریعتی در جواب این سوأل میگوید: هیچکدام! زیرا آریائیها بیش از ده الی بیست هزار سال در نواحی خزربه صورت وحشی زندگی میکردند در حالی که کوچکترین اثری از تمدن در میانشان نبود؛ پس خود تمدن ساز نبودند واز آن طرف ایرانیها و هندیها هم برای رشد تمدن مساعد نبودند؛ زیرا قبل از ورود آریائیها دهها هزار سال در ایران وهند میزیستند ولی تمدنی را نساختند. یا مثلاً تمدن جدید آمریکا که آخرین تمدن بشری است، به واسطهی عدهای از مهاجران اروپایی که به قول شریعتی از وحشیترین و جنایتکارترین آدمها بودند، شکل گرفت؛ کسانی چون مسیونرها و مزدوران اروپایی که در آفریقا آدم شکار میکردند واگر کوچ نمیکردند و در آلمان و ایتالیا میماندند باید در زندان هامی پوسیدند ویا به دار کشیده میشدند و از آن طرف سرخ پوستان آمریکاهم قرنها در آنجا ساکن بودند ولی تمدنی نساختند پس نه سرزمین آمریکا تمدن خیز بود و نه مهاجران اروپا متمدن بودند.
حال این سوأل پیش میآید که پس چه چیزی تمدن ساز است؟
جواب این است که نفس مهاجرت تمدن آفرین است؛ هجرت ازسرزمین ابتدایی، هجرت از چارچوبها و قالبهای بسته وسنتهای منجمد فکری، هجرت از نظام آموزشی و تربیتی غلط، از عادات و رسوم روزمرهی زندگی، از سرزمین ووطن محبوب، از دل مشغولیها و مشاغل روزمره، هجرت از هر آنچه لذت بخش است، از خویشاوندان و روابط انسانی گذشته و...
بله! ترک سرزمینی که قرنها محل سکونت خود و آباء و اجدادمان بوده و عشق وایمان وتقدس وهمهی لذت آدمی در آنجا بوده، ورفتن به سرزمینی ناشناخته که هیچ پیوندی با آن سرزمین وجود نداشته، گرچه امری ساده نیست؛ اما در عین حال بسیار تأثیر گذار وتمدن ساز است. کوچ کردن از همهی این تعلقات را هجرت میگویند وکسی که دست به هجرت میزند مهاجر ودر اساس متمدن گفته میشود؛ چرا که شایستگی تمدن را پیدا میکند، قالبها و قیدها را در هم شکسته، تغییر را از خود آغاز نموده و منشاء تغییر و تحول در بنیانهای اجتماعی گشته است «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
پس آنگونه که فاشیستها و نژادپرستان ادعا میکنند، نژادها ذاتاً تمدن ساز نبودهاند و برتری ذاتی در میان انسانها وجود ندارد و خدا همه را از یک فطرت سرشته است و این آدمیان هستند که بعد از خلقت با استفاده از اختیار خویش ظرفیت وجودی خویش را ارتقاء میدهند. «تاین بی» یکی از فلاسفهی بزرگ تاریخ معاصر که میگویند بعد از ابن خلدون، مورخ بزرگ وفیلسوفی به عظمت او نیامده، میگوید: «مردانی که تاریخ بشریَت را ساختهاند همگی بدون استثناء دارای یک وجه مشترکند؛ اینان زندگیشان به دودو رهی متضاد تقسیم میشود ۱ـ دورهی انعزال و دورشدن از جامعه ۲ـ دورهی بازگشت به جامعه. اینان در دورهی انعزال که افراد عادی جامعه هستند، تشخَص خاصی ندارند واگر هم دارند در استعداد است نه در فعلیت. لذا کسی متوجه غیر عادی بودن آنها نیست. آنان در این دوره به مرحلهی تکوین میرسند وتربیت میشوند، زمینهی رشد فکری و روحی آنها فراهم میگردد وهنگامی که بر میگردند، انسانی جدید وحامل رسالت جدیدی هستند. در زندگی همهی شخصیتهای بزرگ و مؤثر از پیامبران گرفته تا دیگر مصلحان، این حالت مشترک وجود دارد.» نمونهی این شخصیتهای مهاجر عبارتند از: حضرت ابراهیم که هجرتش از عراق به فلسطین واز آنجا به مصر و مکه، اورا به طلایه دار توحید ویکتا پرستی ودرهم شکنندهی کاخ نمرود ونمرودیان مبَدل ساخت و هجرتش از فلسطین به مکه منجر به تأسیس خانهی کعبه و مرکز عبودیت انسانها در جهان گشت. ویا حضرت موسی که در کاخ فرعون در ناز و نعمت بسرمی برد، یک حادثه (کشتن مرد قبطی) اورا به صحرا و دوری از جامعه کشاند؛ فقر، چوپانی، آوارگی وگرسنگی را تجربه میکند؛ سپس به دیار فرعون بر میگردد؛ اما نه به عنوان شاهزادهای کاخ پرور بلکه به عنوان یک چوپان پیامبر، علیه نظامی که در آن پرورش یافته، قیام میکند و نظام فاسد فرعونیان را در هم میشکند.
اما در رابطه با تشکیل تمدن اسلامی باید گفت که این تمدن با بعثت پیامبر اکرم (ص) و نزول اولین آیات قرآن بر پیامبر (ص) در غار حراء شکل گرفت و پایههای آن ریخته شد. پیامبر در اوج حکمت و رعایت اولویات، ابتدا به تبلیغ رسالت خویش به خانوادهاش و سپس به خویشاوندان نزدیک وافرادی که شایستگی پذیرش رسالت او را داشتند، پرداخت و بعد از سه سال دعوت سری و ایمان آوردن شصت نفر از افراد بسیار لایق، دعوت خود را علنی ساخت و با شروع این مرحله رویارویی مشرکین با ایشان آغاز گردید. ابتدا با تطمیع، سپس با تهدید و ارعاب و شکنجه و قتل یاران ادامه پیدا نمود. اما با وجود همه اینها پیامبر از مبارزه مسلحانه با قریش نهی گردید و به صبر و تحمل تو صیه گردیدکه «واصبر علی ما یقولون واهجرهم هجراً جمیلاً» اما دیگر بیش از این بذر این تمدن اصیل آسمانی در این محیط فاسد شکوفا نمیگشت و میبایست پیامبر (ص) محیط مناسبی برای شکوفایی بذر دعوت خویش پیدا میکرد؛ این بود که یک بار در سال پنجم بعثت به برخی از اصحاب خود اجازه هجرت داد تا بدین وسیله هم جان اصحاب که مجریان برنامه الهی بودند از گزند دشمن مصون بماند و هم پایگاهی جدید و حامیانی جدید برای خود دست و پا کند. اما این پایگاه احتیاطی در حبشه جز برای اوقات ضروری و اوضاع اضطراری به علت دوری آن از محیط مکه، کافی نبود.
قریش چون از استرداد مهاجرین حبشه ناامید شده بود، فشارو خفقان را به اوج خود رسانیده بود، به گونهای که زندگی بر پیامبر و یارانش دشوار و ناممکن گشته بود. قریش تو طئهی قتل پیامبر در دار الندوه را چیده بود لذا پیامبر و یارانش چون دیدند که قریش برای رسالت جدید بیش از این پذیرش ندارند آهنگ هجرت به سوی مدینه را نمودند. این در حالی است که قبلاً پیامبر زمینه آ ن را در پیمان عقبهی اول و دوم فراهم ساخته بود. لذا پیامبر در هشتم و به قولی دوازدهم ربیع الاول سال ۶۲۲میلادی بعد از هجرت تمامی یاران، خود نیز همراه ابوبکر صدیق (رض)، با رعایت همه تدابیر امنیتی وارد مدینه شدو با استقبال گرم مردم مدینه روبرو گشت. در این سفر خداوند نیز امداد غیبی خود را شامل حال ایشان فرمود که «وایَده بجنود لم تروها».
از این پس با تشکیل دولت اسلامی برای اولین بار زمینهی یک زندگی مدنی در جامعهی مدینه را که متشکل از مسلمانان مهاجر و انصار و مشرکان ویهودیان و دیگر قبایل عرب بود، فراهم ساخت وبا ارسال نامههایی به سران ممالک و کشورهای مختلف، زمینهی ایجاد روابط خارجی را فراهم آورد و پایههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، عقیدتی واخلاقی حکومت اسلامی را تحکیم بخشید.
حال میتوان پی برد که هجرت از مکان بسته ودیکتاتوری مکه به فضای باز و مستعد مدینه تا چه اندازه در تحکیم و تداوم پایههای این تمدن جدید نقش داشت وچرا حضرت عمر (رض) و یارانش از میان همهی رویدادهای دیگر تاریخ از جمله: میلاد، بعثت، معراج، فتح مکه و...، هجرت را مبدأ تاریخ قرار دادند؟
گاهی در جامعهای فاسد افرادی به آگاهی رسیده و میدانند که نظام اجتماعی، سیاسی حاکم سراپا ضد انسانی، پراز خفقان و استبداد است و هر اقدامی در راستای اصلاح اینجامعه منجر به نابودی بیثمر و نافرجام میگردد ولی با این وجود هم مسئولیت از انسان مؤمن ساقط نمیگردد؛ زیراازیک سو همراهی با این نظام جایز نیست وازسوی دیگر مبارزهی مسلحانه با آن ممکن نمیباشد وامکان فعالیت سیاسی ومدنی نیز وجود ندارد؛ در این حالت نباید راه بیتفاوتی را در پیش گرفت و پیشنهاد قرآن در اینگونه موارد «هجرت» است. ودست روی دست گذاشتن به بهانهی مستضعف و مظلوم واقع شدن از کسی ـ جز مواردی که در آیهی ذیل مستثنی شدهاند ـ پذیرفتنی نیست. آنجا که قرآن میفرماید: «ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم؟ قالوا کنَا مستضعفین فی الارض قالوا: الم تکن ارض الله واسعة فتها جروا فیها فاولئک مأواهم جهنم وساءت مصیراً الا المستضعفین من الرجال والنساء والولدان لا یستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلاً فا ولئک عسی الله ان یعفو عنهم وکان الله عفواً غفوراً»: «بیگمان فرشتگان به کسانی که (برای قبض روح) به سراغشان میروند در حالی که (به خاطر هجرت نکردن) بر خود ستم کردهاند، میگویند: در چه وضعیَتی بودید؟ گویند ما در زمین مستضعف واقع شده بودیم. فرشتگان به آنان گویند: مگر زمین خداوند پهناور نبود که در آن کوچ کنید؟! اینان جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی؟! مگر بیچارگانی از مردان وزنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چارهای ندارند. امید است که خداوند از آنان در گذردو خداوند بس عفو کننده و آمرزنده است». حال میتوان پی برد که چرا هجرت یک حکم است نه فقط یک روی داد تاریخ اسلام.
درس مهمی که باید از موضوع هجرت خصوصاً با استناد به آیات ۷۲ و۷۴انفال گرفت این است که حکم هجرت در قرآن بین ایمان و جهاد قرار دارد آنجا که میفرماید: «ان الذین امنوا وهاجروا وجاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله والذین اووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض و...» ودر آیهی ۷۴ میفرماید: «والذین امنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله والذین اووا و نصروا اولئک هم المومنون حقاً لهم مغفرة ورزق کریم»: «بیکمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و در راه خدا جهاد نمودهاند و همچنین کسانی که پناه دادند ویاری کردهاند، آنان مؤمنان راستین هستند وآمرزش و روزی شایسته دارند.»
آیات فوق دریافت کنندگان مغفرت و رزق و روزی بیپایان خدا را کسانی میداند که به ترتیب مراحل زیر را طی نموده باشند.
۱. ایمان: یعنی اعتقاد درونی به حقیقت این رسالت بزرگ و التزام عملی به آن.
۲. هجرت: یعنی کوچ کردن و بریدن از همهی تعلقات دنیوی خویش و نجات از دست ظلم و استبداد حاکم و فراهم کردن زمینهی استمرار دعوت در مکانی امنتر، از طرق مختلف کسب علم ودانش، نیرو وتوان نظامی و...
۳. جهاد و مبارزهی مسلحانه با مال و جان: یعنی مؤمنان قبل از طی مراحل مذکور، در جنگی نابرابرزمینهی فنای خود و افراد بیگناه را فراهم نمیسازند و برای رسیدن به اهداف خویش از راهکارهای غیر مجاز و نامشروع مثل ترور واشاعهی فرهنگ خشونت استفاده نمینمایند.
نظرات